خواهر گلم خواهر گلم ، تا این لحظه: 26 سال و 10 ماه و 29 روز سن داره
اورانوساورانوس، تا این لحظه: 30 سال و 6 ماه و 9 روز سن داره
سیاره منسیاره من، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 4 روز سن داره
للیللی، تا این لحظه: 25 سال و 10 ماه و 29 روز سن داره

🌠سیاره

...کاش نمیرفتیم

امشب رفتیم رستوران من و خواهرمم رفتیم توی ماشین بودیم که دیدیم مامانم اومده و میگه تا فهمیدن شمام با منين گفتن حتما باید بچه هارو بیاری ،من و خواهرم اصلا دوست نداشتیم بريم اما به اصرار اونا رفتیم و هیچی هم نخوردیم !تقریبا یه جور لجبازی !الان هم گرسنه ایم هنوز ...
22 مهر 1394

بدون عنوان

امشب قراره بريم رستوران دیدار که بازم تو شانديزه !به مناسبت از مکه برگشتن پسرعموی مامانم ،من و خواهرم دعوت نيستيم فقط مامان و بابام دعوتن ما هم گفتیم تو ماشین ميشينيم !  و بعدش هم میريم واسه برداشتن آب ... ...
21 مهر 1394

عکس

دیشب بود که به خواهرم پیشنهاد دادم یه عکس از الان توی این سن از خودمون تو وبلاگ بذارم که اون گفت نه من دوست ندارم اما من راضيش میکنم بالاخره ... ...
21 مهر 1394

سلام دوست من ...

سلام به امروز ،به روزی که دوست دارم با امیدواری بهش نگاه کنم ... امروز باید همه چی خوب پیش بره...با یه انرژی مثبت و مضاعف ،میدونم اگه یه روز گل من بیاد اینجا رو ببینه باز ازم انتقاد میکنه و شایدم بهم بخنده اما من می نویسم چون واقعا اینجا رو مثل یه سياره جديدالکشف دوست دارم و اومدن به اینجا من سبک میکنه یه جورایی با اینجا دوستم ،نمیدونم شاید اسم خواهرم بود اسم عزیزش که من با یه وبلاگ از نی نی وبلاگی ها و بعد با نی نی وبلاگ آشنا کرد ،از این آشنایی خوشحالم ،احساس میکنم یه زنجیره از اتفاقات پشت سر هم بود برای آشنایی با جایی که دوسش دارم و ...
21 مهر 1394

حس مشترک

امشب با خواهرم داشتیم ساز تمرین میکردیم ،بدون اینکه ضرب بزنیم با هم مطابق بودیم ...الهی فداش بشم که دقیقا بامن هماهنگه گل قشنگم .  خدا رو شکر به خاطر داشتن همچین خواهر گلی و هنرمندی. ...
20 مهر 1394

...۲۲ سالگی

کم کم دارم به 22سالگي نزدیک میشم خيييلي ناراحتم از اینکه خیلی سریع میگذره ،اصلا دوست نداشتم انقدر زود بزرگ شم انگار تو یه چشم به هم زدن این اتفاق افتاد!
20 مهر 1394

پرده اتاق ما خواهرا

امشب رفتیم واسه خرید پرده خواهرم حال نداشت بیاد گفت حوصله ندارم یه شب دیگه بريم ،اما من گفتم نه بیا بريم همین امشب می خریم من مطمئنم...رفتیم تو خیابون تعبدي که همه پرده فروشی شده .رفتیم تو یه پاساژ که بالاخره انتخاب کردیم ،فرار بر این شده که فردا ظهر بیان واسه اندازه گیری ... ...
20 مهر 1394

امروز من۲

امروز وقتی از خواب بیدار شدم دیدم که بعله حالم یکم بهتر شده و کلی خوشحال شدم حال فنج عزیزم هم خوبه البته نسبت به ديروز ... امروز به مامانم گفتم بريم واسه اتاقمون پرده بخریم که حالا معلوم نیست بشه بريم یا نه ... ...
19 مهر 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به 🌠سیاره می باشد